تدریس خصوصی و گروهی ریاضیات از پایه تا کارشناسی
مدرس: کارشناس ارشد ریاضی ، مدرس دانشگاه و دانشجوی دکتری ، با بیش از 10 سال سابقه تدریس
سرکار خانم فرزامی:09178063900
-----------------
*هزینه تدریس برای تمامی شاگردان با هر سطح مالی بسیار مناسب در نظر گرفته شده است.
تدریس ریاضیات پایه
تدریس ریاضیات متوسطه اول : (هفتم _ هشتم _ نهم)
تدریس ریاضیات متوسطه دوم : (دهم _ یازدهم _ دوازدهم)
ریاضیات دانشگاهی: معادلات دیفرانسیل - ریاضی عمومی ۱و۲ - آمار و احتمالات - ریاضی مهندسی
-----------------
*مرور نمونه سوالات امتحانی - رفع اشکال - بیان نکات مهم شب امتحان
رشته تجربی: ریاضی۱_ ریاضی۲ _ ریاضی۳
رشته ریاضی فیزیک: ریاضی۱ و هندسه۱ _ حسابان۱ و هندسه۲ _حسابان۲ و هندسه۳ _ ریاضیات گسسته
رشته ادبیات و علوم انسانی، علوم و معارف اسلامی: ریاضی و آمار۱ _ ریاضی و آمار۲ _ ریاضی و آمار۳
-----------------
*با دوستان و هم کلاسی های خود به صورت گروهی مراجعه نمایید تا از تخفیف ویژه بهره مند شوید.
ویژه کنکوری ها: مشاوره _ برنامه ریزی _ آموزش تست زنی _ رفع اشکال
برای افراد کم بضاعت بیشترین تخفیف ممکن در نظرگرفته خواهد شد.
مُنحنیهای ریاضی- Mathematical curves
Mathematical-curves خَم یا منحنی یک مفهوم هندسی است. در ریاضیات، مفهوم منحنی (خم) برای نشان دادن یک شیء یک بعدی و پیوسته به کار میرود. یک مثال ساده دایره است. در گفتگوی روزمره یک خط صاف، منحنی در نظر گرفته نمیشود ولی در مکالمهی ریاضیاتی خطهای مستقیم و پاره خطها نیز خماند. در هندسه منحنیهای بسیاردیگری مطالعه میشوند. همچنین، منحنی(خم) میتواند هم معنی با تابع ریاضی یا نمودار تابع باشد. بطور کلی، خم یا منحنی به دو گونهاست: منحنی مسطح: خمی است که بر روی سطح دوبعدی (صفحه) قابل جایگیری است. منحنی کج: خمی فضایی است که روی هیچ صفحهای قرار نگیرد. منحنی مسطح بطور شهودی، خم مسطح به مجموعهای از نقطهها گفته میشود، به شرط آنکه بتوانیم بدون بلند کردن قلم از روی کاغذ آن را رسم کنیم. منحنیهای مسطح به سه نوع زیر تقسیم میشوند: منحنی ساده: یک منحنی ساده، یک منحنی مسطح است که هیچ یک از نقطه های خود را قطع نکند. منحنی بسته: به خمی اطلاق میشود که نقطههای (انتهایی) آن به هم رسیده (و بر یکدیگر منطبق) باشند. منحنی ساده بسته: منحنی ای ساده بسته است که نقطههای ابتدا و انتهایی آن برهم منطبق باشند و نقطههای خود را قطع نکند. قضیه منحنی جُردن: هر منحنی سادهٔ بسته C، صفحه را به سه زیر مجموعهٔ جدا از هم درون، بیرون و روی منحنی تقسیم میکند. درتوپولوژی، منحنی را به صورت زیر تعریف می کنیم: فرض کنیم I بازهایست از اعداد حقیقی (یعنی یک زیر مجموعه همبند ناتهی از{\mathbb {R}}). آنگاه، خم \!\,\gamma یک نگاشت پیوسته \,\!\gamma :I\rightarrow X است که X یک فضای توپولوژیکی است. خم \!\,\gamma را ساده میگویند اگر که برای هر x،y در I داشته باشیم: \,\!\gamma (x)=\gamma (y)\rightarrow x=y در صورتی که، I بازهای بسته و کراندار\,\![a,b] باشد، امکان\,\!\gamma (a)=\gamma (b) را هم مجاز در نظر می گیریم (این قرارداد امکان این را میدهد که راجع به خم سادهٔ بسته صحبت کنیم). چنانچه، به ازاء برخی x\neq y (غیر از دوسر I) داشته باشیم: \,\!\gamma (x)=\gamma (y) آنگاه به \,\!\gamma (x) یک نقطهٔ مضاعف (یا چندگانه)از خم گفته میشود. خم \!\,\gamma را بسته یا یک حلقه میگوییم اگر \,\!I=[a,b] و اگر \!\,\gamma (a)=\gamma (b). بنابراین یک خم بسته یک نگاشت پیوسته از دایره S^{1} است. یک خم ساده بسته همچنین یک خم ژوردان گفته میشود. یک خم صفحهای خمای است که برای آن X یک فضای اقلیدسی است—اینها مثالهایی هستند که ابتدا بیان شدند. یک خم فضایی خمای است که برای آن X سه بعدی یا فضای اقلیدسی است. یک خم کج خم فضایی است که روی هیچ صفحهای قرار نگیرد. این تعاریف همچنین در مورد خمهای جبری نیز صادقند. اما در مورد خم جبر معمول است که خم را به داشتن نقاط تعریف شده روی اعداد حقیقی محدود نکنیم. تفاوت بین یک منحنی و تصویرآن مهم است. دو منحنی متمایز ممکن است تصویر یکسان داشته باشند. به عنوان مثال یک پاره خط میتواند در سرعتهای متفاوت پیموده شود، یا یک دایره میتواند به دفعات متفاوت پیموده شود. با این وجود خیلی اوقات ما فقط به تصویر منحنی علاقهمندیم. مهم است که هنگام مطالعه به زمینه و قرارداد توجه شود. اغلب توپولوژیستها از اصطلاح «مسیر» به عنوان آنچه ما منحنی مینامیم و از «منحنی» به عنوان به عنوان آنچه ما تصویر مینامیم استفاده میکنند. درهندسه دیفرانسیل معمولا از اصطلاح «خم» استفاده میشود. تصویر یک تابع: اگر f یک نگاشت، تابع یا تبدیل از دامنهٔ D به هم دامنهیY باشد. آنگاه تصویر f که گاه به آن برد f نیز گفته میشود مجموعهٔ مقادیری است که f با تغییر ورودیاش روی مقادیر D به دست میدهد. اصطلاح تصویر تابع در متون آکادمیک نسبت به برد ارجحیت دارد. تصویر تابع میتواند برای زیرمجموعههایی از دامنه نیز تعریف شود. [f[a,b بیانگر تصویر بازه ی [a,b] تحت تابع f است. تصویر یک تابع زیر مجموعهای از هم دامنهی آن است. در ابتدا سهمی ها را معرفی میکنیم. در متون علمی آمده است که: منایخموس ریاضیدان یونانی باستان سهمی را جهت حل مسئله تضعیف مکعب (ساختن مکعبی که حجم آن دو برابر حجم یک مکعب مفروض است فقط با استفاده از خطکش و پرگار)، مورد مطالعه قرار داد. اسحاق نیوتن در کتاب «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» نشان داد که اگر نیروی کشش میان اجسام آسمانی متناسب با معکوس مجذور فاصله بین آن دو باشد، اجرامی که به دور یک جرم بزرگ میگرداند، یا باید حرکت دایرهای، بیضوی، سهموی یا هذلولوی داشته باشند. نیوتن از سهمی برای محاسبه مدار شهاب سنگها استفاده کرد. امروزه میدانیم که اگر چه سهمی مدل خوبی برای حرکت شهاب سنگها میباشد ولی این مدل از دقت بالایی برخوردار نیست و به ندرت مدار شهاب سنگها با دقت بسیار بالایی سهموی میباشند. گالیله نشان داد که وقتی جسمی را در هوا پرتاب میکنیم، مسیر حرکت آن سهموی میباشد. این موضوع زمانی صحت دارد که از مقاومت هوا و آثار چرخشی چشم پوشی شود. نیوتن و گرگوری نشان دادند که هنگامی که نور به صورت موازی به یک آینه سهموی تابانده شود، پس از انعکاس در کانون آن جمع میشود. پاسکال سهمی را تصویر یک دایره در نظر گرفت. اقتصادیترین شکل پل کمانی در اغلب شرایط عملی سهمی میباشد. منحنی سهمی – Partial curve زمانی که شما به یک توپ فوتبال ضربه میزنید (یا تیری را از کمان رها کرده یا سنگی را به سمت آسمان پرتاب میکنید) پرتابه با طی کردن یک کمان به سمت بالا رفته و سپس سقوط میکند. مسیر پیمودهشده توسط پرتابه بخشی از یک منحنی سهمی میباشد.
تابع در ریاضیات – Function in mathematics
تابع یکی از مفاهیم نظریه مجموعهها و حساب دیفرانسیل و انتگرال است.
تابع به عنوان مفهومی در ریاضیات، توسط گوتفرید لایبنیتس (Gottfried Wilhelm Leibniz) در سال ۱۶۹۴، با هدف توصیف یک کمیت دررابطه با یک منحنی مانند شیب یک نمودار در یک نقطه خاص به وجود آمد. امروزه به توابعی که توسط گوتفرید لایبنیتس تعریف شدند، توابع مشتقپذیر میگوییم.
واژهی تابع بعدها توسط لئونارد اویلر(Leonhard Euler ) در قرن هجدهم، برای توصیف یک گزاره یا فرمول شامل متغیرهای گوناگون مورد استفاده قرار گرفت مانند f(x) = sin(x) + x3.
در طی قرن نوزدهم، ریاضیدانان شروع به فرمولبندی تمام شاخههای ریاضی براساس نظریه ی مجموعهها کردند. وایراشتراس (Karl Weierstraß) بیشتر خواهان به وجود آمدن حساب دیفرانسیل و انتگرال در علم حساب بود تا در هندسه، یعنی بیشتر طرفدار تعریف اویلر بود.
در ابتدا، ایده ی تابع ترجیحاً محدود شد. ژوزف فوریه (Joseph Fourier) مدعی بود که تمام توابع از سری فوریه پیروی میکنند در حالی که امروزه با گسترش تعریف توابع، ریاضیدانان توانستند به مطالعهی توابعی در ریاضی بپردازند که که در سراسر دامنهی خود پیوسته ولی در هیچ نقطهای مشتقپذیرنیستند این گونه توابع توسط وایراشتراس معرفی شدند. کشف چنین توابعی موجب شد تا توابع تنها به توابع پیوسته و مشتقپذیر محدود نشوند.
تا انتهای قرن نوزدهم ریاضیدانان در هر موضوع ریاضی به دنبال تعریفی بودند که براساس نظریه مجموعهها و نتایج آن باشد. دیریکله (Johann Peter Gustav Lejeune Dirichlet ) و لوباچوسکی (به روسی: Никола́й Ива́нович Лобаче́вский ) هر یک بهطور مستقل همزمان تعریف «رسمی» از تابع ارائه دادند.
بر طبق این تعریف، تابع، حالت خاصی از یک رابطه است که در آن برای هر مقدار اولیه یک مقدار ثانویهی منحصربهفرد وجود دارد.
تعریف تابع در علم رایانه، به عنوان حالت خاصی از یک رابطه، بهطور گستردهتر در [منطق] است.